loading...

آئین مستان

متن سینه زنی واحد هشتم محرم,سینه زنی واحد هشتم محرم,متن مداحی هشتم محرم,مداحی هشتم محرم,متن سینه زنی واحد علی اکبر,سینه زنی واحد علی اکبر,علی اکبر,,متن مداحی علی اکبر,مداحی علی اکبر,متن سینه زنی شب هشتم محرم,سینه زنی شب هشتم محرم,سینه زنی هشتم محرم,متن سینه زنی علی اکبر,سینه زنی علی اکبر,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2215 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1281 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 603 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6703 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2836 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3237 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3563 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4135 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3673 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5888 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4365 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 803 زمان : نظرات (0)

 

يا ربَّ الحُسَين بِحَقِّ الحُسَين اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ الحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة

شب علی اکبرِ دست به سینه ادب کن دو زانو فکر کن الان پایین پایی

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ

وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ

وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ

وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

ای سراپا پیمبر ، علی جان

 همه‌ی این شمشیرها که بر بدنش فرود می آمد ، فقط بغض علی بود و علی بود و علی بود ..

 یه نفر داد زد گفت اسمش علیِ بزنید .. منو تو باید امشب با همه‌ وجودمون نام امیرالمومنین رو ببریم ..

مدد ز غیر تو ننگ است یا علی

دلم برای تو تنگ است یا علی

ای سرا پا پیمبر ، علی جان

حیدرِ آلِ حیدر ، علی جان

تو حسینی حسینی حسینی

یا اباالفضلِ دیگر ، علی جان

جان فدایت که هستی پدر را

هم پسر ، هم برادر ، علی جان

منطق و خلق و خویِ نکویت

با محمد برابر ، علی جان

رخ بر افروز و روشن گری کن

دل ببر از پیمبر ، علی جان

الحمدلله از اول جلسه حال اشک و ناله و نوا و شور داری ؛ شب علی اکبرِ شب جووناست .. یه جوری باید گریه کنی ، یه جوری باید علی علی بگی امشب؛ دل ابی‌عبدالله یه ذره آروم بشه..

یه جوری باید بلند گریه کنی (چرا میگم بلند بلند) آخه ابی‌عبدالله کنار بدن علی اکبر هرچی رفع صوتها بالبکاء هرچی صدای گریه ش بلندتر میشد دشمن بیشتر هلهله میکرد .. یه نانجیب گفت کف بزنید صدای حسین نیاد ..

حیدر فاطمه حیدری کن

بین دریایِ لشکر ، علی جان

بر سر دست هایِ حسینی

آیت الله اکبر ، علی جان

حلق خشکِ تو دریایِ رحمت

لعلِ لب هات کوثر ، علی جان

آفتابِ بلند بر سر نی

ماه در خون شناور علی جان

روح بین دو پهلویِ بابا

بعد زهرایِ اطهر ، علی جان

از تو آید در انبوه لشکر

یک تنه فتح خیبر علی جان

چه مقامی داره این آقازاده ، من امشب روضمُ از زبان یک علی میخونم .. الحمدلله چقدر علی داشت این لشکر .. بمیرم برات آقاجان، از زبان یک علی دیگه از دید و تصویر و زاویه‌ی دیدار یک علی دیگه روضه بخونم برات ..

تو خیمه داشت توی تب میسوخت زین العابدین میگه یه مرتبه حس کردم پام گرم شد سرمُ بالا آوردم دیدم برادر بزرگم صورت کف پام گذاشته خجالت کشیدم پامو کشیدم عقب ، گفتم علی جان چرا این کارو میکنی برادر ! دیدم لباس رزم پوشیده جوشن پیغمبرُ به تن کرده الله اکبر کلاه خود به سرشِ یه جوری منو بغل کرد گفتم علی جان چه خبر؟! دارم میبینم آماده‌ی جنگی مگه کسی نیست تو خیمه ها ! امام سجاد نقل میکنه میگه بهم گفت برادر همه‌ی اصحاب رفتن فقط بنی هاشم تو خیمه ها موندن من اولین نفر از بنی هاشمم میخوام برم ..

میخواستم برم اصحاب نمیذاشتن حبیب نمیذاشت ، بریر نمیذاشت ، زهیر نمیذاشت ، میگفت تا ما هستیم علی جان شماها چرا برید .. حالا که همۀ اصحاب رفتن من میخوام نفر اول باشم خودمُ فدای بابام کنم بغلم کرد گفت یه عصا به من بده منم بلندشم یه شمشیر بده زین العابدین میگه بغلم کرد گفت نه داداش تو بمون تو خیمه ..

زین العابدین میگه از وقتی رفت دلشوره اومد سراغم هی منتظر بودم علویه هارو صدا میزدم ، مخدراتُ صدا میزدم ، عمه هامو صدا میزدم ، خواهرارو صدا میزدم هی میگفتم از علی اکبر چه خبر ؟! کسی جواب نمیداد .. تا یهو دیدم خیمه ها ریخت به هم (آماده ای یا نه شب علی اکبر کم نذاریا ..)

دو جا تو دوتا شهادت تو دوتا خبر نوشته مقتل ، همۀ اهل خیمه ریختن بیرون .. دوبار این اتفاق افتاد .

دوبار خیمه ها ریخت به هم ، ولوله و ضجه و ناله .. (فقط ولوله و ضجه نبود) ریختن همه بیرون .. زن و بچه ای که پرده نشین بودن و خیمه نشین بودن ریختن بیرون ..

اولین بار همین لحظه بود زین العابدین میگه دیدم زن و بچه دارن با ولوله و ناله میریزن بیرون میگه پردۀ خیمه رو بالا زدم دیدم عمه م زیر بغلای بابامُ گرفته .. خوب نگاه کردم چرا زیر بغلای بابامُ گرفته ؟!

یه سوال میکنم ، غیرتیا .. پیش خودم گفتم عمه وسط میدون چیکار میکنه ؟!.. چیشده عمه م رفته وسط میدون .. خوب نگاه کردم دیدم جوونا یه عبا رو گرفتن .. یه بدن قطعه قطعه .. جانم به این ناله ها .. (کار دارم باهات شب علی اکبر ..)

 

گفتم دوبار زن و بچه ریختن بیرون از خیمه ؛ بار دوم کجا بود ریختن بیرون؟! یه بار سر علی اکبر همه از خیمه ریختن بیرون یه بار دیگه

هم همه از خیمه ها بیرون دویدن

ولی سالار زینب را ندیدن ...

مرحوم سید بن طاووس ، مرحوم شیخ حر عاملی دوتا از مقتل نویسانی که سندشون معتبره و محکم میگن ، میگن وقتی رسید کنارِ بدن علی اکبر ، همتون دیگه دو سه کلمه رو بلدید لااقل عربی هیچ مقتلی خصوصاً این دو مقتل ننوشتن "فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس" اگه میخواست بگه کنار بدن از اسب پایین اومد این عبارتُ میگفت ؛ من آروم بگم شما داد بزنید .. نوشتن تا نگاهش به علی اکبر افتاد "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس" با صورت افتاد رو خاک .. همه شهدا و پدرای شهدا فیض ببرن .. نامشون شب هشتم زنده بشه .. از این پدرای شهدا اگه سوال کنی تا خبر شهادت بچه تون رو آوردن اول عکس العملت چی بود؟

همشون بدون استثنا میگن تا بچمونُ خبر دادن به شهادت رسیده دیگه زانوهامون رمق نداشت نشستیم رو زمین ..

ابی عبدالله هی میخواست بلند بشه هی میخورد زمین .. آخ این صحنه میکشه .. یه وقت دیدن یه پیرمرد رو زانوهاش داره راه میره ..

بابا ، کنار تو یه دنیا دردم

با دستایِ لرزون و سردم

رو خاکا دنبالت میگردم ..

پاشو ، تنهایی مو مگه ندیدی

چه آسون از من دل بریدی

باور نمیکنم خوابیدی ..

ابی‌عبدالله کنار هر شهیدی رفت برید مقتلُ ببینید کنار هر بدنی رفت شده دو جمله با اون شهید حرف زده ، اون شهیدم با ابی‌عبدالله حرف زده ..

کنار بدنِ حُر ، کنار بدن حبیب ، کنار بدن سعید ، کنار بدن غلام ، کنار بدن قاسم ، کنار بدن اباالفضل ، کنار هر شهیدی رفت اندازه دو جمله با حسین حرف زدن .. تنها شهیدی که هی میگفت یه بابا بگو .. لباتُ رو هم بذار بگو ابا یه بار دیگه صداتو بشنوم .. هرکاری کرد علی حرف نمیزد کار تموم شده بود ..

مرحوم مغرم میگه ابی عبدالله نگاه کرد دید انگار یه چیزی تو گلوِ ، گلوشُ گرفته نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهان علیِ با انگشت سبابه خونُ در آورد علی دست و پا زد ..

بابا ، تو ابر خون عزیزم

ماهِ تو ناپدید شد

از خیمه تا به اینجا

همه موهام سفید شد

از دست جدت آخر

دیدم که جام گرفتی

ببین چطور رمق رو

از زانوهام گرفتی ..

سیر نشدی ؟!سیرم نمیشی از گریه ؟! باشه حالا که ناله داری این یکی رو گوش بده ..

بابا ، تو قفس نیزه و خنجر

پر پر زدی میون لشکر

زمین زدی باباتُ آخر

بابا ، نمیدونم خوابم یا بیدار

چی میبینم با چشمایِ تار

از بدنت کم شده انگار

گل بهار عمرم ، تورو زِ ریشه کندن

پاشو ببین باباتُ نشون میدن میخندن

بذار به یاد قدیمیا روضه بخونم .. هر کاری کرد آروم بشه نشد سر و بغل کرد آروم نشد ، سرُ به سینه چسباند آروم نشد .. سینه رو به سینه چسبوند آروم نشد ، "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ" صورت رو صورت گذاشت آروم نشد همه‌ی بدنُ جمع کرد .. خودشُ انداخت رو بدنِ ارباً ارباً ...

حسین ....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 655 زمان : نظرات (0)

دیدی سرِ پیری چه عصامو زمین زدن

پیش روی چشمام مصطفامو زمین زدن

پاشو ببین بابا که عبامو زمین زدن

چه جوری تو رو تا حرم ببرم

چی اومده سرت بگو پسرم

ریخته همه تنِ تو دور‌ و برم

وای علی، وای علی، وای علی

جوانان بنی‌هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

علی جانم، علی جانم، علی جان........

دارن میخندن علی رودرروی من

غم گره انداخت توو خَم اَبروی من

میری و میبَری قوت زانوی من

پاشو به زانوی بابا تَوون بده

پاشو مؤذن حرم اذون بده

پاشو به همه خودتو نشون بده

وای علی، وای علی

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم

علی جانم، علی جانم، علی جان........

از غمت اکبر بی‌تاب و توون شدم

بابا سر نعشت ببین قامت‌کمون شدم

پاشو جونِ بابا، میبینی نصفه‌جون شدم

یکی به سینه میزنم یکی به سرم

چه ریخت و پاشی کرده عدو پسرم

چه جوری تو رو تا حرم ببرم

وای علی.....

مدینه مادرش در انتظار است

به خیمه عمه‌اش دل بی‌قرار است

علی جانم، علی جانم، علی جان........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 714 زمان : نظرات (0)

علی جان، به بالین تو آمده پیمبر
علی جان، مرا از پس این غبار بنگر
بنوش از چشمۀ کوثر
زبان ها ناتوان بود از بیان این مصیبت
ببین صد تکه شد آیینه ام بر خاک غربت
هزاران آه که این بود مزدِ رسالت
می مانیم، بر پیمان، این خون ها، امضامان
علی علی علی جان……..
یا جداه، خوشم که می شوم فدایی تو
یا جداه، من و تبسم خدایی تو
سرآمد جدایی تو
مرا آیینه خواندند و شکستم از خجالت
منم سرباز راه تو، تویی خورشید امت
که نذر راه تو بود این قد و قامت
این خواب است، یا رویا، می بینم، جدم را
علی علی علی جان……..
ببینید، ملاقات علی اکبر و احمد
عیان شد، به کربلا جمال دومحمد
از آن سو فاطمه آمد
فتاده در دل صحرا یلی هم نام حیدر
به خلق و خُلق ومنطق اشبه الناس به پیمبر
شده فاتح در این جنگ نابرابر
از خون، آن سردار، این صحرا، شد گلزار
علی علی علی جان……..
الهی، گل محمدی شوم چو اکبر
شهادت، مرا هم برساند به پیمبر
که باید گذشت از سر
مرا پهلو شکسته،بی سرو دست، اربا اربا
به آغوش شهادت بَر که دلگیرم ز دنیا
گواه توبه ام کن شهادتم را
پاکم کن، یا الله، با عشق، ثارالله
حسین حسین حسین جان........


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 529 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

ناباورانه می برم ای باورم تو را

ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را

سخت است روی سطح عبا جمع کردنت

پاشیده اند بس که به دور و بَرم تو را

پا را مَکِش،که شیوَن زنها  بلند شد

سوگند میدهم به دِلِ دخترم تو را

لبخندها بلندتر از قبل میشود

وقتی که میکشم به دو چشمِ ترم تو را

حالا صدای هلهله ها هم بلند شد

یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را

ای غیرتی به خاطر عمه بلند شو

مگذار از میان حرامی برم تو را

جای من شکسته ببین در میان خون

با دست خود شانه زده مادرم تو را

وای از حرم که می نگرد ساعتی دگر

بر نیزه می بَرند کنارِ سرم تو را

میخواستم بغل کنمت باز هم نشد

تکه به تکه در بغل می برم تو را

از اکبرم چه ریخت و پاشی نموده اند

این تکه تکه در بغلم جا نمی شود

اشکم کفافِ این همه زخمش نمی دهد

جایی برای بوسه که پیدا نمی شود

یک نیزه از بلندیِّ اسبش زمین زده

جا کرده خوش به پهلو ی او ،پا نمی شود

افتاده بس که فاصله در این "فَقَطَعوا"

در یک عبا تمام تنش جا نمی شود

یک پیرمردِ داغ ِ جوان دیده، هیچ جا

اینگونه بین خنده تماشا نمی شود

یارم شوید، آه، رفیقانِ اکبرم

تا خیمه بُردنش تک و تنها نمی شود

تا گیسوان عمه پریشان نگشته است

کاری کنید، اکبر من پا نمی شود

 "وَلَدی عَلی، عَلَی الدُّنیا بَعدَكَ الْعَفا"...ببینید چه جوری جوانم رو از من گرفتند...کمک کنید نیزه رو از دهانش بکشم بیرون...یه وقت نکنه خواهرم زینب بیاد،این صحنه رو ببینه میمیره...ای حسین...

بادی وزید و پیراهنت را به هم زدند

یک باره کافران بدنت را به هم زدند

با تیغ و نیزه ، کُل تنت را به هم زدند

با نعل اسب ها دهنت را به هم زدند

حسین...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1557 زمان : نظرات (0)

تو را قسم به نگاهت نیفتم از چشمت

به برقِ چشم سیاهت نیفتم از چشمت

قدم قدم زِ شما دورتر شدم ، حالا

نشسته ام سر راهت نیفتم از چشمت

چو دل ز قید بریده ام تو واکنی آغوش

من و امیدِ پناهت نیفتم از چشمت

آقاجانم .. چی داریم رو کنیم این شبا ..

نییَم چنان شهدا رو سفیدِ تو ، اما

منم غلام سیاهت نیفتم از چشمت

مرا جدا نکن از اشکِ روضۀ ارباب

فدایِ ناله و آهت نیفتم از چشمت

دیگه این شبا هر کاری بلد بودم کردم که یکم به چشمت بیام .. گفتی بیا ، اومدم؛ گفتی گریه کن، گریه کردم؛ گفتی سینه بزن ، سینه زدم؛ دیگه کاری از دستم برنمیاد .. آقام آقام .. آقام آقام .. به اندازه ای که دلتنگ آقات شدی بگو آقام آقام .. آقام آقام  ..

به اشکِ صبح و مساء ت به دیدگان تو

مرا که نیست شباهت نیفتم از چشمت

این شبها یه وجه مشترک بین من و آقامِ .. این شبها آقام برا حسین گریه میکنه ، منم میشینم برای حسین گریه می کنم .. اما گریۀ منِ بیچاره کجا ، گریه و نالۀ امام زمان کجا .. هی به سینه اش میزنه هی میگه جد غریبم .. ای عمه جانم ..

کنون قریب هزار و چهارصد سال است

به قتلگاه ست نگاهت نیفتم از چشمت

قسم به روزِ نجات اسیریِ زینب

مرا بخوان به سپاهت نیفتم از چشمت

خوش به حال همه بچه هایی که در دفاعِ از حرم بی بی رفتن و جونشونُ برا این خانم دادن. الان جایِ همشون اینجا خالیِ اما اگه صدایِ آنها رو هم می شنیدیم میگفتن جایِ همۀ شما دور حسین خالیِ ..

دیگه این شبها همه دورِ حسین حلقه می زنیم به به .. آقا برا ما از جوونِش میگه .. میگفت خوابِ رفیق شهیدمُ دیدم. چه خبر جعفر؟‌ گفت اینجا هر شبِ جمعه دور حسین حلقه می زنیم .. آقا به ما میگه شما از لحظۀ شهادتتون برا من تعریف کنید .. ما برا آقا تعریف می کنیم ، تعریف ما که تموم میشه همه به آقا میگن آقاجان حالا نوبت شماست ... آقا شروع میکنه برا ما شهدا روضه میخونه .. ما هم ناله میزنیم و گریه می کنیم ..

به سمت کربُبَلا هر سحر سلامم باد

در انتظارِ نگاهت نیفتم از چشمت

هر شب سلام میدیم ، امشبم یه سلام محضر آقامون بدیم:

السَّلام عَلَیْكَ یَا أبا عَبْدِ اللهِ  السَّلام عَلَى الحُسَیْن ، وَعَلَى عَلیِّ بْنِ الحُسَیْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَیْنِ ، وَعَلَى أصْحابِالحُسَین.

میگه دیدم دم میدون مین ایستاده بودن جر و بحث میکردن. فکر کردم دعواشون شده. رفتم جلو ، دیدم پیرمرده با یه جوونی هی این به اون میگه بابا بزار من برم .. پدرِ میگه نه پسرم تو جوونی من دیگه سنی ازم گذشته محاسنم سفید شده .. تازه من نمیتونم ببینم جوونم چطور جلو چشمام بال بال میزنه .. من باید برم. میگه چند قدم که برداشت مین منفجر شد ، پسرِ تو سرش میزد ، رفت پیکرِ باباشو بغل گرفت. بازم خیلی خوبه، خوب شد پسرِ نرفت والا باباهِ جون میداد ..

به روی خاک جگر ریخته و یا پسرم

ابراهیم پیغمبرم وقتی میخواست اسماعیل رو ذبح کنه ، هر چی خنجرُ میذاشت به گلو میدید نمیبره .. خنجرُ پرت کرد به تخته سنگ خورد ، تخته سنگ دو نیم شد. گفت این چه سِرّیِ چرا هر چی میبرم نمیبره؟ خنجر به زبان آمد خدا نمیزاره من ببرم .. پرده ها کنار رفت ، ابراهیم این کار ، کار تو نیست میخای بهت نشون بدم کار کیه؟ یهو صحنه ای از کربلا برایش مجسم شد ..

لشکر کوفه و شام ایستاده

به تماشایِ شه و شهزاده

شه رویِ نعش علی افتاده

همه گفتند حسین جان داده ..

امشب باید مثه جوان از دست داده ها گریه کنی ..  دوتا جوون هستن که باید براشون بلند بلند گریه کنی .. یکیش مادرمون فاطمه .. برا 18 ساله با همه وجودتون باید گریه کنید، یکی هم برا جوانِ حسین .. (چرا؟ ..) اگر کسی از اینجا رد شد گفت امشب چه خبره؟ اینها گریه شان با شب‌های قبل فرق داره ، بگن آره اینا امشب جوان از دست دادن ..

به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم

به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم

بلند می شوم و باز می خورم به زمین

بلند می شوم و میخورد زمین کمرم

هزار بار بمیری ولی نبینی که

به روی دست جوانِ تو دست و پا بزند

شکستن کمرم سخت و سخت تر اینکه

جوان تو نتواند تو را صدا بزند ..

هی صدا میزد وَلَدی چرا جوابمو نمیدی؟ سابقه نداشت صدا کنم جوابِ باباتُ ندی ... تا اومد جلو ، سر و بغل گرفت ؛ فهمید چرا صداش در نمیاد ..یهو دیدن حسین انگشتِ مبارکُ انداخت تو گلویِ علی ..

یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت ..

لخته خون هارو از دهنِ علی درآورد .. دو تا نفس کشید جان داد جلو حسین .. ان شاءالله پدرای شهدا امشب صدایِ منو نشنون .. 

تو را همین که زدم بوسه ای پشیمانم

که کاش بوسه بر این نیمه جان نمی دادم

بغل گرفتمُ دیدم به خاک میریزی

ببخش کاش تنت را تکان نمی دادم

نشسته مادرمُ میزند به پهلویش

زدند نیزه که حرف مدینه را نزنند ..

خدا بخیر کند خواهران تو جمع اند

خدا کند که پس از تو سکینه را نزنند

یکی به سینۀ خود میزند یکی به سرش

یکی یکی ز تنت نیزه می کشد بیرون

ببین که مادرم اینجاست تا نفس بکشی

ببین که از دهنت نیزه می کشم بیرون

به خدا هیچ روضه ای سخت تر از روضۀ علی اکبر نیست. شیخ جعفر گفت نگید روضۀ علی اکبر بگید روضۀ جون دادنِ حسین .. آخه از دور دید خداحافظیش با زنها تموم شد ، سوار مرکب شد ، صدا زد علی جان بیا پایین .. چیه بابا؟ یکم جلو بابا قدم بزن .. میخام قد و بالایِ قشنگتُ ببینم .. با یه حسرتی ابی عبدالله نگاه به جوونش می کنه .. بعضی جاها نوشتن ابی عبدالله محاسنشُ به دست گرفت آه میکشید خدا میبینی دارم کی رو روانۀ میدان میکنم .. شبه پیغمبرِ .. علی اکبرِ ..

رفت جنگ نمایانی کرد ، یاد داده به این اسب، هر وقت دست گردنت انداختم منو برگردون .. خودش رو انداخت روی گردن اسب، کنایه از اینکه منو زودتر برگردون سمت خیمه ، اما این قطرات خون اومد جلو چشمایِ اسبُ گرفت (یه لحظه تصور کن) اسب راهشُ گم کرد ، بعضیا میگن اسب رفت سمت میدان تو دل لشکر ، اما بعضیا هم میگن تا یه نفر دید اسب حیران شده اومد افسار اسبُ گرفت .. اسب برداشت .. بریم یه جایی که حسین دستش بهت نرسه .. کوچخ باز کردن .. یکی با یه نیزه .. یکی با شمشیر .. یه نفر داد زد گفت اسمش علیِ .. آوردنش .. (ارباً ارباً میدونی یعنی چی؟ این حرفا فقط ماله محرمِ) عرب به زخم نامنظم ، به قطعات نامنظم میگه ارباً اربا .. فلذا چون دشمن وقت نداره، با عجله داره میزنه .. نامنظم میزنه .. چون هر لحظه میدونه الان حسین سر میرسه .. پسرشِ جوونشِ .. فلذا با عجله هی میزدن .. یهو اربابِ من و تو دید علی رو گم کرده ، اما یه گوشه از میدان شلوغه .. علی رو زمین افتاده .. این نیزه ها هی بالا میره، شمشیرا بالا میره .. گرد و خاک به هوا شده .. چه خبره؟ علی رو همه دارن میزنن .. ای حسین

 یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی

این همه نیزه چرا دور و برت افتاده

بگم چجوری زدنش؟ مثلِ مدینه .. تو کوچه .. هر کی با هر چی دستشِ مادر ما رو .. حسین ..

با خونت تو صحرا ، چه گلهایی کاشتی

با جسمت برا من ، چه ردی گذاشتی

با تو تیکه تیکه ، راهُ پیدا کردم

تو این دشتِ تاریک ، ماه و پیدا کردم

از اون ماهِ کامل .. قد یه ستاره ..

نمونده به جز این تنِ پاره پاره ..

فرستاده بودم .. علی اکبرم رو ..

ولی میبرم من علی اصغرم رو ..

همه اومدن، عباس اومده، همه جمع شدن ، دیدن یه زنی از دم خیمه هی بی سر و سامانِ ، هی به سر میزنه .. وای پسرِ برادرم .. وای حسینم ..

خیز و از جا آبرویم را بخر ...

عمه را از بین نامحرم ببر ..

اینجا ابی عبدالله غش کرده رو بدن، یهو دید یه دست گرمی اومد رو شونه اش سرُ برگردوند ، خواهرم تو چجوری این مسیرُ اومدی نگفتی نگاهت میکنن نامحرما ؟.. دقیقا مثل اون لحظه ای که علی رو بردن مسجد .. مادر سادات یه دست به کمر گرفت تو این کوچه ها هی میدوید هی میخورد زمین .. علی .. حالا اومد کنارِ این بدن ، علی جان :

میشینم رو زانو ، دیگه جون ندارم

علی اکبرامُ پیشِ هم میزارم

چجوری من از این ، بدن سردرآرم

کجاشُ ببوسم ، کجاشُ بیارم ..

یه لشکر حرومی ، پر از بغض و کینه

یه کوچه وا کردن شبیه مدینه ..

علی بود و بغضش ، یه لشکر به حیدر

می گفت یا علی میزدن چند برابر ..

حالِت رو که می بینم اکبر

یادم میفته حالِ مادر

هر دو یاس جوون پر پر .

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 379 زمان : نظرات (0)

قصد کرده است تمام جگرم را ببرد

با خودش دل خوشی دور و برم را ببرد

من همین خوش قد و بالای حرم را دارم

یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد

دسترنج همۀ زحمت من این آهوست

چقدر چشم نشسته ، ثمرم را ببرد

این چه رسمی ست پسر جای پدر ذبح شود

حاضرم پای پسرهام ، سرم را ببرد

تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش

می شود باد برایش خبرم را ببرد

نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت

قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد

جان من ، قول بده دست به گیسو نبری

مقنعه ت باز شود ، بال و پرم را ببرد

تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم

چه نیازی ست کسی محتضرم را ببرد

 

 

 

تعداد صفحات : 13

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 95
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 411
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 3,292
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 11,032
  • بازدید ماه : 72,233
  • بازدید سال : 1,282,157
  • بازدید کلی : 19,787,985